نوای جنوب:نامش "تنتا" است؛ به معنی زن مبارز... تنتا نوروزیان، پدرش سهراب که خود جنگ دیده و جنگیده این نام را از یک رمان ویتنامی برداشته و بر روی دخترش گذاشته است... و حالا دختر در میدانی که نه خبری از مین است و نه گلوله با یک ویروس کوچک می جنگد!
نوای جنوب: به نقل از ایسنا؛ این زن سی ساله، متاهل و رئیس مرکز بهداشت روستای کره بند است. فرزندی ندارد و روزها برای رسیدگی به امور جمعیت تحت پوشش مرکز چون معاینه و غربالگری ویروس کرونا به سر کار میرفته است، کاری که روزهاست تحت عنوان مدافعان سلامت مورد تقدیر جامعه قرار گرفته آن هم به دلیل ایثار کادر درمان و خطراتی که در این راه آنان را تهدید می کند.
در میانه راه و آن چنان که زن انتظارش را هم می کشیده خود درگیر ویروس می شود و توانش را از دست می دهد. نفسش تنگ و دلش تنگ تر، راهی بیمارستان شده و حتی تا پای مرگ نیز میرود.
تنتا نوروزیان در گفتوگو با ایسنا با اشاره به نحوه ابتلای خود به ویروس کرونا می گوید: من سرپرست یک مرکز درمانی هستم و در آنجا غربالگری جمعیت تحت پوشش را انجام می دادیم که از همین طریق نیز مبتلا شدم و در واقع از مراجعهکنندگانی که احتمالاً ناقل بودهاند درگیر شدم.
وی درباره اینکه کی و چطور متوجه ابتلای خود شده است، اظهار کرد: دو سه شب بود که دچار تنگی نفس می شدم، بعد متوجه شدیم که در روستا مورد مثبت کرونا هست و من هم گفتم بروم تست بدهم و ممکن است تنگی نفسم به همین خاطر باشد. دیگر رفتم تست دادم و فردای آن روز پاسخ تست آمد که مثبت است، من چون خودم هم آسم داشتم تنگی نفسم را به آن ربط میدادم و متوجه بیماری نبودم. بعد کم کم بیماری عود کرد و دو روز بعد از آزمایش با تنگی نفس شدید در بیمارستان بستری شدم و حتی کار به جایی رسید که اصلا نمیتوانستم نفس بکشم.
به من اکسیژن وصل کردند
این زن جوان با اشاره به مشکلات این روزهای خود از بیخوابی و سردرد شدید تا بدندرد و سرفه عنوان کرد: حدودا 16 روز در بیمارستان بستری بودم چون بیماری من از نوع حاد بود، همه 5 روز بستری میشوند اما این زمان برای من سه برابر بود. علائمی مثل تنگی نفس و سرفه به علاوه گلودرد داشتم. روزی که به بیمارستان رفتم تبم شروع شده بود و به اندازه ای حالم بد بود که در ماشین به من اکسیژن وصل کردند تا به بیمارستان رسیدم. حدود یک ماه و یک هفته از ابتلای من میگذرد و الان نیز در خانه از کپسول اکسیژن استفاده میکنم و هنوز بعضی علائم با من است.
رئیس مرکز بهداشت روستای کره بند ادامه می دهد: یک سری آزمایش برای من تجویز شده که باید انجام دهم، پزشک عفونی من را دید و گفت هنوز ریه ات التهاب و عفونت دارد و درگیر هستی. این هنوز مشخص نیست که ویروس در بدنم هست یا از بین رفته، ولی آنها که علامتدار نوع شدید هستند باید پس از گذشت حدود ۵ هفته تست مجدد انجام دهند. در حال حاضر با سرفه، تنگی نفس، تب، بدن درد و سردردهای شدید شبانه درگیرم و آنقدر که شب ها سردرد شدید به سراغم می آید تا ساعت ۵ صبح سرم را می بندم و در حیاط میچرخم...
در بیمارستان یک بار تا پای مرگ هم رفتم
نوروزیان با اشاره به اینکه الان تا زمان بهبودی کامل سرکار نمی روم و فعلا در قرنطینه کامل خانگی هستم، گفت: من در بیمارستان یک بار تا پای مرگ هم رفتم و به زحمت من را برگرداندند. خیلی شرایط دشواری بود و روزهای سختی را گذراندم، فکر می کنم روز هفتم بستری بود که نفس من رفت و مشت به سینه ام میزدم تا بتوانم هوا را ببلعم که پرستاران خبردار شده و بالای سرم آمدند و عملیات احیاء را انجام دادند. ۵ تا ۶ ساعت هم بیهوش بودم و بعد چشمانم را باز کردم!
وی درباره روزهای اولیه شیوع کرونا و قبل از اینکه خود به این بیماری مبتلا شود، عنوان می کند: قبل از اینکه درگیر شوم با اینکه شرایط سختی داشتم و همسرم هم میگفت سر کار نرو و می ترسم ویروس را بگیری، چون آسم و بیماری قلبی هم داری. من میگفتم نه باید بروم. چون پدرم هم جانباز است و زمانی که نیاز بوده در این مسیر و برای این ملت جنگیده است، من هم راه او را ادامه میدهم و باید هر طور شده تا آخر راه بروم و برای مردم کار کنم. تا اینکه در نهایت این اتفاق برایم افتاد و درگیر شدم. الان کلاً در یک طبقه جدا از خانوادهام زندگی میکنم، ورود و خروج و همه چیزم جداست و فقط حیاط مشترک است.
تنتا بخشی از خاطرات بیمارستانش را تعریف می کند. او از روزهای بستری و رفتار پرستاران خاطره خوبی دارد: من در بیمارستان خلیج فارس بستری بودم، خوشبختانه همه چیز خوب و رسیدگی ها هم عالی بود. هر نفر اتاق و پرستارش جدا بود و طوری با آدم رفتار می کردند انگار نه انگار که مبتلا به کرونا هستی، مثل یک بیمار معمولی و عادی با من رفتار میشد تازه شاید خیلی مهربان تر! اصلا آدم خودش فراموش می کرد این ویروس را دارد آنقدر که خوب برخورد میکردند.
ویروس کرونا حساب و کتاب ندارد
این بیمار بهبود یافته در پاسخ به اینکه فکرش را می کردی یک روز کرونا بگیری، با توجه به اینکه به واسطه شغلت احتمالا خیلی بیشتر از آدم های عادی پروتکل ها را رعایت میکنی، توضیح داد: من از روز اول پی این قضیه را به تنم مالیده بودم و میدانستم که مبتلا می شوم چون این ویروس آنقدر ناشناخته است که نمی توان روی آن حساب و کتاب کرد. از ابتدای ورود و شناسایی ویروس کرونا در ایران همسرم به من می گفت سرکار نرو. چون امکان دورکاری برایم وجود داشت اما من گفتم باید پا به پای کارمندانم بروم و غربالگری ها را هم مرتباً انجام می دادیم. دائم می گفتم توکل بر خدا باید بروم و حواسمان به مردم باشد.
او در مورد احساسش وقتی متوجه ابتلای خود به ویروس کرونا شد، می گوید: خیلی ناراحت بودم، چون حالم داشت بد و بدتر میشد اما با همان حال مرتبا پیامهایی به مردم و دوستانم می دادم که باید رعایت کنند و بیشتر مراقب خود باشند. من در روستای کرهبند به خدمت مشغول بودم، همان روزی که تست من مثبت شد تست حدود ۳۰ نفر دیگر نیز مثبت شد. آن روستا 2200 نفر جمعیت دارد، من به مردم می گفتم که نگران نباشند و از شما پشتیبانی می کنیم. بستگانم میگفتند تو در این شرایط که نمی توانی نفس بکشی دوباره این پیامها را میفرستی و به مردم دلگرمی می دهی؟ من می گفتم مردم نباید بترسند و روحیه خود را از دست بدهند، ضمن اینکه نسبت به مردم و سلامتی آنان تعهد داشتم و باید در هر شرایطی به وظیفه ام عمل می کردم.
از تنتا می پرسم احساس می کنی الان پس از گذراندن روزهای سخت بیماری قوی تر شده ای یا ضعیف تر؟ جواب می دهد: هم از لحاظ روحی و هم از لحاظ جسمی خیلی ضعیف تر شده ام. پزشک عفونی همچنان به من می گوید احتمال درگیری مجدد برای تو وجود دارد، و اگر به محیط کار بروی ممکن است دوباره مبتلا شوی، چون سیستم ایمنی بدنم خیلی ضعیف شده و احتمال ابتلای مجدد برایم وجود دارد ضمن اینکه بیماری زمینه ای هم دارم. ولی اگر خوب شوم دوباره سر کار خود می روم و غربالگری و خدمتم را انجام می دهم. کاری هم به این موضوع ندارم، فقط بتوانم روی پای خود بایستم و دوباره بدون اکسیژن نفس بکشم سر خدمت حاضر خواهم شد، چون الان اکثر اوقات از کپسول اکسیژن برای نفس کشیدن استفاده می کنم.
زن جوان رفتار مردم و اطرافیان پس از ابتلا به بیماری عنوان کرد: یک چیز جالب را بگویم، زمانی که این اتفاق برای من افتاد همه فامیل به من میگفتند قهرمان سلامت ما هستی و به تو افتخار می کنیم. اصلاً هیچ برخورد بدی با من صورت نگرفت، خانواده نیز به من می گفتند چند سال پیش پدر ما در این راه پای گذاشت و الان به تو افتخار می کنیم که این کار را کرده ای و در این راه پا گذاشته ای. خودم از همسرم می پرسیدم تو الان از من ناراحت هستی یا الان که این اتفاق برایم افتاده حس بدی نسبت به من داری؟ ولی ایشان به من می گفت باعث افتخار من هستی با اینکه می توانستی سرکار نروی ولی با تعهد این کار را کردی و به خاطر مردم خودت در معرض خطر گذاشتی. من خودم با بیماران زیاد سر و کار داشتم اما هیچ وقت این را حس نمی کردم که باید خودم را از خطر دور کنم و هیچ وقت هم رفتار بدی با بیمار نداشتم. می دانستم روستا مورد مثبت دارد اما راحت و با آرامش خاطر می رفتم و برای بیماران سرم وصل می کردم و برخوردم با آنان معمولی بود.
می پرسم الان شما بیماری سختی را شکست داده ای و توانسته ای به یک شرایط نیمه متعادل برسی، زمانی که خیلی حالت بد بود چه حسی داشتی و در آن لحظه ها با خود چه فکری می کردی؟ تنتا با آرامش می گوید: زمانی که به شدت درگیر بیماری شده و در بیمارستان بستری بودم فقط می خواستم که خانوادهام را ببینم و بعد اگر هم میخواهد اتفاقی برایم بیفتد رخ دهد. حتی همان لحظه ای هم که در حال مرگ بودم به گفته پرستارم التماس می کردم که نگذارید بمیرم تا خانواده ام را ببینم و بعد جان بدهم. آدم وقتی می داند که چنین اتفاقاتی برایش می افتد درست است که ترس زیادی وجود دارد و برای من هم وجود داشت چون مرگ بسیار سخت است.
از او که به شدت به سرفه افتاده می خواهم از تجربه قرنطینه اش بگوید؛ توضیح می دهد: قرنطینه من در حد صددرصد است و اصلا کسی را نمی بینم. در یک ماه اخیر هیچ کسی را ندیدهام، حتی خانواده ام که غذا می آورند بیرون گذاشته و بعد من می روم برمیدارم. کلا همه چیزم جداست و با اینکه میتوانم با ماشین شخصی خودم بیرون بروم و دور بزنم اما به خاطر مردم نمیروم و با خودم میگویم اگر یک نفر هم به واسطه من مبتلا شود عذاب وجدان من را رها نخواهد کرد.
تنتا نوروزیان تاکید می کند: پدربزرگم را یک ماه است که ندیده ام و قبل از اینکه ویروس وارد روستا شود و حتی در روزهای عید برای دیدن فامیل و یا دوستانم نرفتم و با خودم گفتم چون من در معرض خطر هستم احتمال دارد حتی یک درصد این ویروس با من باشد و ممکن است کسی را آلوده کنم بنابراین هیچ جا نرفتم.
رعایت پروتکل ها نباید فدای خستگی یا بی حوصلگی شود
این کارشناس درباره ارزیابی خودش از شرایط موجود و رها کردن قرنطینه و در خانه ماندن ها و یا رعایت پروتکل ها در جامعه می گوید: اینگونه نیست که بگوییم خب مبتلا هم شدیم که بشویم، درست است که بعضی ها بی علائم هستند اما ممکن است برخی نیز مثل من به نوع خیلی حاد آن مبتلا شوند و شدید باشد، من شاید چون جوان بودم توانستم جان سالم به در ببرم، اما یکی که سنش بالاتر است چه گناهی کرده؟ او ممکن است طاقت نیاورد و بیماری شکستش دهد. به نظرم بایستی یک مدت آدم ها بی خیال بیرون رفتن و دید و بازدید و مهمانی ها و خرید و سر زدن ها شوند و حتی پدر و مادر خود را نیز از طریق تماس تصویری و سایر تکنولوژیها ببینند. مثل کاری که خودم انجام می دهم، پدر من جانباز شیمیایی است و اگر رعایت نکرده بودم شک نکنید او هم مبتلا شده بود و همه می دانند که اگر جانباز شیمیایی به این ویروس مبتلا شد کارش تمام است و تاب نمی آورد.
وی در ادامه با توصیف شرایط خودش در این مدت ادامه می دهد: خداراشکر که توانستم رعایت کنم و حداقل به عنوان یک فرد در جامعه عامل شیوع نباشم. از مردم هم خواهش می کنم که حداقل برای سلامتی خود و خانواده خود رعایت کنند. البته استرس نداشته باشند به خاطر اینکه استرس سیستم ایمنی بدن را بسیار ضعیف میکند و پایین می آورد، همین که دستانشان را بعد از هر کاری بشویند و مسائل بهداشتی را رعایت کنند کافی است. این کار خیلی سختی نیست. پس از هر بار بیرون رفتن لباس ها و همه وسایل شخصی و مورد استفاده خود را ضدعفونی کنند و فاصله اجتماعی که موضوع بسیار مهمی است را هوشمندانه رعایت کنند. رعایت این پروتکل ها نباید فدای خستگی یا بی حوصلگی شود فکر میکنم اینها کفایت میکند البته باید دید و بازدیدها و شرکت در تجمعات را مدتی کنار بگذارند.
تنتا در پایان تصریح می کند: ما باید این را بدانیم که این بیماری و ویروس دوره گذار دارد، ممکن است یک یا دو سال طول بکشد اما مهم این است که ما چطور با آن برخورد کنیم، اگر برخورد ما هوشمندانه و درست باشد بیماری نیز شکست می خورد و این اصلاً دور از انتظار و یا بعید نیست.